پنجره ای رو به خورشید
88/1/19 :: 9:34 عصر
تو ز من میگذری
چشم های تو ز من میگذرند
تو فراموشگری
اشک سوزان مرا میبینی
و به پاس آن ایامی
که فقط یاد مرا می جستی
لحظه ای نیز درنگی نکنی
تو زمن می گذری
دست های تو که سر چشمه هستی بودند
چشم های تو شرابت گیراست
همه بارفتن تو
در دلم میمیرند
و دل خامش من
باز در سایه غم پرور درد
عشق پر شور تو را می خواهد.....
88/1/19 :: 9:20 عصر
چو دیدم بار اول گردش مستانه چشمت
چه می کردم نمی گشتم اگر دیوانه چشمت
نگاه خسته ام کاندر پی امید می گردید
خوش آسود آن زمان در سایه کاشانه چشمت
خمار آلوده ام جانا مگیر از من نگاهت را
چه می بندی به رخسارم در میخانه چشمت
نگاهت گرمی هستی به جان خسته ام بخشید
شراب زندگی دارد مگر پیمانه چشمت
مباش ای بهتر از گل غافل از باد خزان عمر
به زیر پا نگاهی کن پی شکرانه چشمت
87/12/30 :: 9:15 عصر
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دور دست امیدی وپای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است وراه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
87/12/30 :: 9:11 عصر
امروز آغاز سال 1388 بود
البته الان ساعت 9 شبه ولی مهم نیست
مهم اینه که ساله جدیده
باید همه دلتنگی هامونو شکایت هامونو بریزیم بیرون ولی مگه میشه همش امروز به این فکر میکردم که چه طوری می تونم همونی باشم که می خوام یا همونی که خدا می خواد که کم که دقیق شدم دیدم آدم های اصرافمون هم همونی نیستن که می خوان شاید هم خواسته هاشون هم الکی ...ادامه مطلب...
87/12/30 :: 8:57 عصر
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
بر گرفتی ز حریفان دل و دل می دادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم بار هر آن دل که نخواهد شادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
4021
2
1
:: لینک به وبلاگ ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
:: مطالب بایگانی شده ::
:: موسیقی وبلاگ ::